گوگل آنجایی نبود که فکر می‌کردم

| ۱۷ شهریور، ۱۴۰۰
اِمی نیتفلد رؤیای کارکردن در گوگل را داشت و زمانی که به این رؤیا دست یافت همان چیزی را دید که انتظارش را می‌کشید: مدیری باهوش و یاری‌گر، همکارانی کاربلد و خوش‌مشرب، و محیط کاری که فکر همۀ نیازهای کارمندانش را کرده بود؛ حس می‌کرد گوگل خانوادۀ واقعی اوست. همه‌چیز خوب بود تا وقتی از آزارگری یکی از همکارانش به گوگل شکایت کرد. نیتفلد از این می‌گوید که چطور وقتی گوگل از وجود او احساس خطر کرد، آن رؤیای شیرین به کابوسی ترسناک بدل شد.
تگ‌ها:
دیدگاه‌ها (0)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

×